انجمن آموزش مکالمه عربی
السلام علیکم و رحمة الله و برکاته
مرحبا بک في منتدی تعليم العربية للناطقين بالفارسية
يمکنک قراءة المواضيع والتحميل بدون التسجيل. ولکن إذا أردت أن تساهم في المواضيع یجب أن تسجل في المنتدی ويتم تفعيل حسابک من قبل المدير.
مع خالص الشکر و التحية
فریق الإدارة
************
سلام
خـــــوش آمــــــــــــــــدید
برای شرکت در مباحث این انجمن و استفاده از امکانات آن نیاز به عضویت دارید. پس از تایید عضویت می توانید در مباحث انجمن شرکت کنید.
برای دانلود کتابها، درسها، فیلمها، معجمها و نرم افزارهای آموزش مکالمه از وبلاگ انجمن به آدرس زیر استفاده کنید:
http://www.arabiforall.com/
با تشکر
گروه مدیریت انجمن مکالمه عربی
انجمن آموزش مکالمه عربی
السلام علیکم و رحمة الله و برکاته
مرحبا بک في منتدی تعليم العربية للناطقين بالفارسية
يمکنک قراءة المواضيع والتحميل بدون التسجيل. ولکن إذا أردت أن تساهم في المواضيع یجب أن تسجل في المنتدی ويتم تفعيل حسابک من قبل المدير.
مع خالص الشکر و التحية
فریق الإدارة
************
سلام
خـــــوش آمــــــــــــــــدید
برای شرکت در مباحث این انجمن و استفاده از امکانات آن نیاز به عضویت دارید. پس از تایید عضویت می توانید در مباحث انجمن شرکت کنید.
برای دانلود کتابها، درسها، فیلمها، معجمها و نرم افزارهای آموزش مکالمه از وبلاگ انجمن به آدرس زیر استفاده کنید:
http://www.arabiforall.com/
با تشکر
گروه مدیریت انجمن مکالمه عربی
انجمن آموزش مکالمه عربی

أهلا وسهلا بك زائرنا الكريم, أنت لم تقم بتسجيل الدخول بعد! يشرفنا أن تقوم بالدخول أو التسجيل إذا رغبت بالمشاركة في المنتدى

راهنمایی میخوام

مشاهده موضوع بعدي مشاهده موضوع قبلي اذهب الى الأسفل  پيام [صفحه 1 از 1]

1راهنمایی میخوام Empty راهنمایی میخوام الثلاثاء 30 نوفمبر - 15:27

laila

avatar
داره خودمونی میشه
داره خودمونی میشه
سلام
عندی واجب دراسی: یجب علی أن أکتب 100 مصطلح الادبی فی موضوع الحر
أی موضوع أختار؟ من أین أجدها؟

2راهنمایی میخوام Empty رد: راهنمایی میخوام الثلاثاء 30 نوفمبر - 15:56

بغیازی

بغیازی
گروه مدیریت انجمن
laila نوشته است:سلام
عندی واجب دراسی: یجب علی أن أکتب 100 مصطلح الادبی فی موضوع الحر
أی موضوع أختار؟ من أین أجدها؟
وعلیکم السلام أختي في الله ، لیلی
یمکنک أن تستفیدي من الموقع التالي فأضغطي علی الرابط التالي :


بانک مقالات عـربـی



المقالات الأدبیة

http://kakaarabi.blogfa.com/

3راهنمایی میخوام Empty رد: راهنمایی میخوام الثلاثاء 30 نوفمبر - 16:01

shirin

shirin
دیگه صاحب خونه شده
دیگه صاحب خونه شده
چه جالب شما

4راهنمایی میخوام Empty رد: راهنمایی میخوام الثلاثاء 30 نوفمبر - 16:14

بغیازی

بغیازی
گروه مدیریت انجمن

http://kakaarabi.blogfa.com/

5راهنمایی میخوام Empty رد: راهنمایی میخوام الأربعاء 1 ديسمبر - 12:15

laila

avatar
داره خودمونی میشه
داره خودمونی میشه
سلام
جناب بغیاری از لطف تون سپاسگذارم سایت های خوبی معرفی کردین آشنایی نداشتم.
ولی منظور من اصطلاحاتی است که برای بیان حالت بکار میرود . مثلا برای بیان خجالت : سرخ شد_ دست و پایش را گم کرد.
ملتظر راهنمایی تون هستم.

6راهنمایی میخوام Empty رد: راهنمایی میخوام الأربعاء 1 ديسمبر - 14:29

بغیازی

بغیازی
گروه مدیریت انجمن
laila نوشته است:
سلام
جناب بغیاری از لطف تون سپاسگذارم سایت های خوبی معرفی کردین آشنایی نداشتم.
ولی منظور من اصطلاحاتی است که برای بیان حالت بکار میرود . مثلا برای بیان خجالت : سرخ شد_ دست و پایش را گم کرد.
ملتظر راهنمایی تون هستم.
وعلیکم السلام اگر می فرمودید یکصد کنایه میخواهم دویست کنایه تقدیمتان می کردم
مثل موارد ذیل:
کنایه های درس کباب غاز ادبیات دوم دبیرستان

کنایه های درس کباب غاز ادبیات دوم دبیرستان
آب به دهان خشک شدن : کنایه از متعجب شدن
مرا می گویی از تماشای این منظره هولناک آب به دهانم خشک شد
آبروی کسی را ریختن : کنایه از بی اعتباری کردن یا رسوا کردن کسی
گفت مگر می خواهی آبروی خودت را بریزی ؟
آب نکشیده : کنایه از آبدار
صدای کشیده آب نکشیده ای طنین انداز گردید
آسمان جل : کنایه از فقیر ، بی چیز ، بی خانمان
جوانی به سن بیست و پنج و شش لات و لوت و آسمان جل
ادا و اطوار : کنایه از افاده و ناز بی جا ، حرکات تصنعی و ساختگی
با همان صدای بریده و زبان گرفته و ادا و اطوار های معمولی خودش که در تمام مدت ناهار
از دست کسی ساخته بودن : کنایه از در توانایی او بودن
لابد این قدرها از دستش ساخته است .
از زیر سنگ چیزی را پیدا کردن : کنایه از پیدا کردن یا بدست آوردن آن که یا آنچه یافتن یا آن غیر ممکن یا بسیار دشوار می نماید .
از زیر سنگ هم شده یک عدد غاز خوب و تازه به هر قیمتی شده برای ما پیدا کنید .
از عهده چیزی برآمدن : کنایه از آن را به خوبی انجام دادن
خاطر جمع باشید که از عهده بر خواهم آمد
اوقات کسی تلخ بودن : کنایه از خشمگین و در همان حال آزرده و افسرده بودن او
با اوقات تلخ گفت این خیال را از سرت بیرون کن که محال است
با زبان بی زبانی گفتن : کنایه از فهماندن مقصود بدون استفاده از بیان صریح
اگر چشمم احیاناً تو چشمش می افتاد با همان زبان بی زبانی نگاهش حقش را کف دستش می گذاشتم
بدقواره : کنایه از زشت و نامتناسب ، بدترکیب
لات و لوت و آسمان جل و بی دست و پا و پخمه و تا بخواهی بدریخت و بدقواره
منظره فنا و زوال غاز خدا بیامرز مرا به یاد بی ثباتی فلک بوقلمون و شقاوت مردم دون و مکر و فریب جهان پتیاره و وقاحت این مصطفی بدقواره انداخته بود
برای خالی نبودن عریضه : کنایه از حفظ ظاهر
محض حفظ ظاهر و خالی نبودن عریضه کارد پهن و درازی شبیه به ساطور قصابی به دست گرفته بودند
برو و برگرد : کنایه از چون و چرا ، شک و تردید
حقاً که حرف منطقی بود و هیچ برو و برگرد نداشت
آقایان خواهش دارند این غاز را برداری و بی برو و برگرد یک سر ببری به اندرون
بنا شدن : کنایه از مقرر شدن ، معین شدن ، قرار گذاشته شدن
عیالم با این ترتیب موافقت کرد . بنا شد روز دوم عید نوروز ...
بنا کردن به چیزی : کنایه از آن را شروع کردن
به مناسبت صحبت از 13 عید بنا کرد به خواندن قصیده ای ...
بوقلمون : کنایه از ویژگی آنچه حالت آن زود به زود تغییر می کند ، ناپایداری منظره فنا و زوال غاز خدا بیامرز مرا به یاد بی ثباتی فلک بوقلمون انداخته بود .
به جا : کنایه از مناسب و شایسته
همه حضار یک صدا تصدیق کردند که تخلصی بس بجاست
به جان چیزی افتادن : کنایه از سخت مشغول شدن به آن . فرصت نداده مانند قحطی زدگان به جان غاز افتادند .
به خرج دادن : کنایه از بی حیا و گستاخ
این آدم بی چشم و رو که از امامزاده داوود و حضرت عبدالعظیم قدم آن طرف تر نگذاشته بود .
بی چشم و رویی : کنایه از گستاخی و وقاحت .
من هم شما چه پنهان با کمال بی چشم و رویی بدون آن خم به ابرو بیاورم همه را به غلط دادم .
بی دست و پا : کنایه از آن که از عهده کار بر نمی آید و در انجام آن در می ماند ، بی کفایت و بی عرضه .
جوانی به سن بیست و پنج یا شش ، لات و لوت و آسمان جل و بی دست و پا و پخمه .
پا افتادن : کنایه از فرصت مناسب پیدا شدن ، ممکن شدن ( انوری )
این بخت ها سال آزگار یک بار برایشان چنین پایی می افتد .
پاپی چیزی شدن : کنایه از توجه کردن یا توجه داشتن به آن و دنبال کردن آن . اصلا پاپی می شوند که سگ را بیاور تا حسابش را دستش بدهیم .
پای برهنه : کنایه از فقیر و بی چیز .
خدا را خوش نمی آید این بی چاره را که لابد از راه دور و دراز با شکم گرسنه و پای برهنه به امید چند ریال عیدی آمده نا امید کنم .
پرت و پلا : کنایه از بی ربط و نا معقول
دیدم زیاد پرت و پلا می گوید .
پشت داغ کردن : کنایه از کاری پشیمان شدن و توبه کردن از تکرار آن . پشت دستم از داغ کردن تا که من باشم دیگر پیرامون ترفیع رتبه نگردم .
پیرامون چیزی گشتن : کنایه از به آن مشغول شدن . پشت دستم را داغ کردم که تا من باشم دیگر پیرامون ترفیع رتبه نگردم .
تا خرخره خوردن : کنایه از بیش تر از اندازه خوردن . من شخصا تا خرخره خورده ام .
تپیدن : کنایه از بی قراری و اضطراب داشتن .
موقع مناسبی است که کباب غاز رابیاورند دلم می تپد .
تیر از شست رفتن : کنایه از ، دست دادن فرصت و امکان جبران یک عمل انجام شده .
ولی چون تیری که از شست رفته باز نمی گردد .
جان گرفتن : کنایه از نیرو گرفتن
مصطفی هم جانی گرفت و گر چه هنوز درست دستگیرش نشده بود .
جلوی کسی در آمدن : کنایه از خوب برداشت کردن . باید در این موقع درست جلویشان در آیی .
جویده جویده : کنایه از گنگ ، نامفهونم و مقطع ، به طور نامفهوم . خواست جویدعه جویده از بروز این محبت و دل بستگی ...
چانه کسی گرم شدن : کنایه از مشغول شدن کسی به پر حرفی و ادامه دادن آن
حالا دیگر چانه اش هم گرم شده و در خوش زبانی و حرافی و شوخی . .
چشم بد دور : کنایه از رفع شدن بلای چشم بد
دیدم ماشاء الله چشم بد دور آقا واترقیده اند
چشم به چیزی دوختن : کنایه از برای مدت طولانی به آن نگاه کردن ، خیره شدن به آن .
گر چه چشم هایشان به غاز دوخته شده بود .
چشم کسی به چشم دیگری افتادن : کنایه از روبرو شدن آن ها با هم و دیدن همدیگر .
اگر چشمم احیانا تو چشمش می افتاد . .
چند مرده حلاج بودن : کنایه از سنجیدن توانایی و قابلیت کسی در رویارویی با امری یا انجام دادن کاری و تا چه اندازه توانا بودن .
می خواهم امروز نشان بدهی که چند مرده حلاجی و از ...
چیزی به شکم کسی بستن : کنایه از گفتن چیزی به کسی
ضمنا یک ریز تعارف و اصرار بود که به شکم آقای استاد می بستم .
چیزی را از سر به در کردن : کنایه از به آن فکر نکردن ، فراموش کردن آن .
با اوقات تلخ گفت این خیال را از سرت بیرون کن که ...
چین به صورت انداختن : کنایه ازخشم یا نارضایتی خود را نشان دادن
مصطفی به رسم تحقیر چین به صورت انداخته گفت ...
حساب کار خود را کردن : کنایه از متوجه شدن و پند گرفتن یا تکلیف خود را دانستن
یارو حساب کار را کرده ...
حساب کسی را دستش دادن: کنایه از کسی را به سزای عملش رساندن ، تنبیه و مجازات کردن کسی .
اصلا پا پی می شوند که سگ را بیاور تا حسابش را دستش بدهیم .
حسابی : 1- کایه از محترم ، متشخص و فهمیده و گاهی به طنز و تمسخر برای اعتراض گفته می شود خاک به سرم مرد حسابی اگر این غاز را برای میهمان های امروز بیاوریم . ..
2- کنایه از درست و منطقی
دیدم حرف حسابی است و بد غفلتی شده گفتم ...
اولین بار است که از تو یک کلمه حرف حسابی می شنوم ...
هر دوازده تن تمام و کمال و راست و حسابی از سر نو مشغول خوردن شدند .
حق کسی را کف دستش گذاشتن : کنایه از انجام دادن عمل انتقام آمیز نسبت به او به گونه ای که سزاوار آن است .
با همان زبان بی زبانی نگاه ، حقش را کف دستش می گذاشتم .
حلقه زدن : کنایه از به دور کسی یا چیزی جمع شدن ، گرداگرد و اطراف کسی یا چیزی را گرفتن .
دو ساعت بعد از مهمان بدون تخلف تمام و کمال دور میز حلقه زده .
حمله آوردن : کنایه از به جایی به طرف چیزی به سرعت حرکت کردن برای پیشی گرفتن .
مدام به غاز حمله آورده و چنان وانمود می کردم که ...
خاطر جمع باشید که از عهده بر خواهم آمد ...
خاطر کسی جمع شدن کنایه از مطمئن شدن .
در باب مسئله ی معهود خاطرم داشت کم کم به کلی اسوده می شد.
خاک بر سر ریختن : کنایه از پیدا نشدن راه حل برای مشکل خود و بسیار بی چاره و مضطر شدن .
با حال استیصال پرسیدم پس چه خاکی به سر بریزم ...
خاک به سرم : کنایه، معمولا زنان هنگام تعجب یا دیدن و شنیدن امری نا خوش آیند بر زبان می آورند .
عیالم هراسان وارد شدن و گفت خاک بر سرم ...
خروار : کنایه از مقدار زیاد از هر چیز ...
دو ساعت تمام کارد و چنگال به دست با یک خروار گوشت ..
خط بر چیزی کشیدن : کنایه از صرف نظر کردن از آن ، نا چیز شمردن آن .
گفت تنها همان رتبه های بالا را وعده بگیر و ما بقی را نقدا خط بکش .
خم به ابرو آوردن : کنایه از آزردگی و ناراحتی خود را آشکار کردن ، در این معنی معمولا به صورت منفی به کار می رود .
با کمال بی چشم و رویی بدون آن که خم به ابرو بیاورم همه را به غلط دادم .
خود را از تک و تا نینداختن : کنایه از خود را نباختن ، ترس و ضعف را به خود راه ندادن و خود را قوی نشان دادن .
یا رو حساب کار را کرده بدون آن که سرسوزنی خود را از تک و تا بیندازد .
خود را به بیماری زدن : کنایه از وانمود کردن به آن .
خودتان را بزنید به ناخوشی و بگویید طبیت قدغن کردن از تختخواب پایین نیایید .
خوش زبانی : کنایه از گفتن سخنان شیرین و مهر آمیز .
بر تعاریف و خوش زبانی افزوده گفتم چرا نمی آیی بنشینی .
چانه اش گرم شدن و در خوش زبانی و حرافی و شوخی ...
خون سردی : کنایه از آرامش ، بی تفاوتی ، بی اعتنایی .
تعارف معمولی را برگزار کرده با وقار و خون سردی هر چه تمام تر بر سر میز قرار گرفت .
دامن از دست رفتن :کنایه از مدهوش و بی قرار و پریشان گشتن ، نابودن شدن ، سپری شدن ، بی خود گشتن .
بوی غاز چنان مستش کند که دامنش از دست برود .
در محظور گیر کردن : کنایه از گرفتاری پیدا کردن در مقابل امر نا خوش آیند قرار گرفت .
مهمان ها سخت در محظور گیر کرده بودند .
دست به دامن کسی زدن ( شدن ) : کنای از او به او متوسل شدن و از او یاری خواستن .
وقتی غاز را روی میز آوردند می گویی ای بابا دستم به دامانتان ..
دستگیر شدن : کنایه از فهمیدن و متوجه شدن ..
مصطفی هم جانی گرفت و گر چه هنوز درست دستگیرش نشده بود .
پوزخندی نمکینی زد و گفت خوب دستگیرش شد .
دست نخورده : کنایه از ویژگی آن چه قبلا از آن استفاده نشده و تغییری نکرده است .
تمام حسن کباب غاز به این است که دست نخورده و سر به مهر روی میز بیاید
دست و پا کردن : کنایه از فراهم کردن ، پیدا کردن ، به دست آوردن .
چاره ی منحصر به فرد را دیدم که هر طور شدن تا زود است یک غاز دیگر دست و پا کنم .
از آن تاریخ به بعد زیر بغلش را بگیرم و برایش کار مناسبی دست و پا کنم .
دک و پوز ( تک و پوز ) : کنایه از ظاهر شخص به ویژه سر و صورت
چشم بد دور آقا واترقیده اند قدش درازتر و تک و پوزش کریه تر شده است .
دل از عزا در آوردن : کنایه از پس از مدتی محرومیت کاملا کام روا شدن و بهره ی کافی از چیزی بردن .
یکی از همین ایام بهار خدمت رسیده از نودلی از عزا در آوردیم .
دماغ سوخته شدن : کنایه از دچار شرمندگی شدن ، خیت شدن .
یک لقمه میل بفرمائید که لااقل زحمت آشپز از میان نرود و دماغش نسوزد.
دو دل : کنایه از دارای تردید در تصمیم گیری ، مردد .
در مقابل تظاهرات شخص شخیصی چون آقای استاد دو دل مانده بودند .
دو روی: کنایه از آن ظاهر و باطن از تفاوت دارد ، منافق .
والا چه چیز ها که با آن زبان به من بی حیای دورو نمی گفت .
روی کسی را زمین انداختن : کنایه از تقاضای او را رد کردن .
روا نیست بیش از این روی میزبان محترم را زمین انداخت .
زدن : کنایه از شاید اتفاق افتادن { شاید } چنین شدن .
زد و ترفیع رتبه به اسم من در آمد .
زورکی : کنایه از به زحمت ، به سختی
به جز تحویل دادن خنده های زورکی و خوش آمد گویی های ساختگی کاری از دستم ساخته نبود .
زیر بغل کسی را گرفتن : کنایه از کمک کردن
دلم می خواست می توانستم صد آفرین به مصطفی گفته از آن تاریخ به بعد زیر بغلش را بگیرم .
ساختن : کنایه از تألیف کردن ، سرودن و نوشتن .
بنا کردن به خواندن قصیده ای که می گفت همین دیروز ساخته است .
ساعت شماری کردن : کنایه از انتظار شدید داشتن برای فرار رسیدن ساعت یا زمانی خاص .
شکم ها را مدتی است صابون زده اند که کباب غاز بخورند و ساعت شماری می کنند .
سر به مهر : کنایه از کامل { و دست نخورده بودن }
تمام حسن کباب غاز به این است که دست نخورده و سر به مهر روی میز بیاید .
سرخم کردم : کنایه از برابر کسی تعظیم و کرنش کردن .
لهذا صدایش کردم سرش را خم کرده وارد شد .
سرخ و سفید شدن : کنایه از دارای چهره ای باز ، روشن و شاداب شدن .
مصطفی به عادت معهود ابتدا مبلغی سرخ و سفید شد .
سر دماغ آمدن : کنایه از سر حال آمدن ، به نشاط آمدن .
ستاره ضعیفی در شبستان تیره و تار درونم درخشیدن گرفت ، رفته رفته سر دماغ آمدم .
سرسری : کنایه از مقدار بسیارکم
معلوم شد آن قدرها هم نامعقول نیست و نباید زیادسرسری گرفت .
سرسوزن : کنایه از مقدار بسیارکم
ایشان در خوراک هم سرسوزنی قصور را جایز نمی شمردند.
یارو حساب کارکرده بود بدون آنکه سرسوزنی خود را...
سرکسی توی حساب بودن: کنایه از متوجه جزئیات امری بودن و آن را خوب شناختن او
الحمدالله هنوز عقلش به جا وسرش تو ی حساب است .
سماق مکیدن : کنایه از وقت بیهوده در انتظار کسی یا چیزی گذراندن ، کاری بی حاصل کردن .
مابقی را نقداً خط بکش و بگذار سماق بمکند.
سوار کردن : کنایه از جور کردن ، ترتیب دادن
گفت اگر ممکن باشد شیوه ای سوار کردکه امروز مهمان شما دست به غار نزنند.
شاخ در آوردن : کنایه از تعجب وشگفت زدگی فراوان، بسیار تعجب کردن، شگفت زده شدن
از این بهانه تراشی هایش داشتم شاخ درمی آوردم .
شست کسی خبردارشدن : کنایه از پی بردن او به چیزی ،مطلع شدن او از امری
ولی شستش خبردار شده بود و چشمش مثل مرغ سربریده مدام در روی میز از این بشقاب می دوید.
شش دانگ : کنایه از تمام ، همه ، به طور کامل
شکم را صابون زدن: کنایه از به خود دل خوشی دادن وامیددریافت چیزی را داشتن
این بدبخت ها...شکم خود را مدتی است که صابون زده اند که کباب غاز بخورند.
صرف کردن : کنایه از خوردن یا نوشیدن
دو ساعت بعد مهمان ها بدون تخلف تمام وکمال دور میز حلقه زده در صرف کردن صیغه ی ...
حالا آش جو وکباب بره و پلو وچلو ومخلفات دیگر صرف شده است.
صندوقچه ی سرکسی بودن : کنایه از رازداربودن ، سرّ او را حفظ کردن
وبه منی که چو ن تویی را را صندوقچه سرخود قرار داده بودم ...
عقل کسی سرجای خود نبودن : کنایه از کم عقل بودن او
الحمدالله هنور عقلش به جا وسرش توی حساب است.
غلیان: کنایه از جوش عواطف و احساسات ، شدت هیجان عاطفی ، شور وهیجان
قدری برای به جا آمدن احوال وتسکین غلیان درونی در حیاط قدم زده ...
غول بی شاخ ودم : کنایه از شخص درشت هیکل، زشت ، بدقواره
بگو فلانی هنوز از خواب بیدار نشده وشر این غول بی شاخ ودم را از سرما بکن
قالب چیزی در آمدن : کنایه از اندازه ی آن شدن، مناسب آن شدن
خیلی تعجب کردم که با آن قد دراز چه حقه ای به کار برده که لباس من این طور قالب تنش درآمده است.
قدم نهادن : کنایه از واردشدن
گویی هرگز غازی قدم به عالم وجود ننهاده بود.
قنداقی: کنایه از نوازد
گفتم تو رفقای مرا نمی شناسی بچه قنداقی که نیستند.
قید چیزی را زدن : کنایه از صرف نظر کردن از آن
معلوم شد می فرمایند در این روز عید قید غاز را باید به کلی زد
کاسه وکوزه یکی شدن : کنایه از هم خانه شدن
ودر اواخر عمر با بنده مألوف بودند وکاسه وکوزه یکی شده بودیم .
کار به جای باریک کشیدن: کنایه از مرحله ی حساس و بحرانی رسیدن جریان امری
ازمن همه اصرار بود و ا زمصطفی انکار وعاقبت کار به جایی کشید...
کار از دست کسی ساخته بودن : کنایه از توانا بودن او بررفع مشکلات وموانع .
جز خوش آمدگی هایی ساختگی کاری از دستم ساخته نبود.
کباده ی چیزی را کشیدن : کنایه از ادعای آن را داشتن ، خود را شایسته ی آن دانستن
یکی از حضار که کباده ی شعر وادب را می کشید.
کش رفتن : کنایه از دزدیدن ،ربودن
راستی راستی تصورم کردم دو رأس هندوانه از جایی کش رفته و در آن جا مخفی کرده است.
کشمکش : کنایه از دعوا ف ستیزه ، منازعه
سرهمین میز آقایان دو ساعت تمام کارد وچنگال به دست با یک خروار گوشت...در کشمکش وتلاش بوده اند.
کشیده : کنایه از سیلی ، چَک
در را بستم وصدای کشیده ای آب نکشیده ای ...
وباز کشیده ی دیگر نثارش کردم .
کلک چیزی را کندن: کنایه از آن را خوردن
یعنی به زبان خودمانی رندان چنان کلکش را کندند.
کمرکش: کنایه از میانه ، وسط
مانند گوشت و استخوان شتر قربانی درکمرکش دوازده حلقوم وکتل ...
کودن : کنایه از سست و کند، تنبل و کم کار
این مصطفی گر چه زیاد کودن و بی نهایت چلمن است...
کیفور شدن : کنایه از خوشی فراوان کردن ، لذت بسیار بردن ، خوشحال شدن
درست کیفور شده بودم که عیالم وارد شد.
گردن دراز گشتن : کنایه از علاقه مند و حریص شدن
مصطفی که با دهن باز و گردن دراز حرف های مرا گوش می داد.
گره به دست کسی باز شدن : کنایه از حل شدن مشکل به کمک او
ولی به نظرم این گره فقط به دست خودت گشوده خواهد شد
گل انداخته : کنایه از افروخته وسرخ ، سرخ وبرافروخته شده
بر روی صورت گل انداخته ی آقای استادی نقش بست.
گلی به سرکسی زدن : کنایه از کار مهمی برای او انجام دادن ، سبب حفظ آبرو و افتخار او شدن
پسر عموی خودت است هر گلی هست به سرخودت بزن
گوش شدن : کنایه از با دقت و توجه گوش کردن
همه گوش شده بودند و ایشان زبان
مادر مرده : کنایه از قابل ترحم ودل سوزی بودن کسی که دچار مصیبت و یا سختی شده است ، بیچاره ، فلک زده .
دریک چشم به هم زدن گوشت و استخوان غاز مادر مرده مانند گوشت و استخوان شتر قربانی ...
ماسیدن : کنایه از به انجام رسیدن ، به ثمر رسیدن
دیم توطئه ی ما دارد می ماسد.
ماشاء الله : کنایه از تعجب و تحسین وبرای رفع چشم بدو برای بیان تعجب یا تمسخر گفته می شود.
دیدم ماشاءالله چشم بددور آقا واترقیده اند.
ماشاء الله هفت قرآن به میان پسر عموی خودت است .
مثال مرغ سربریده : کنایه از بسیار بی قرار و نا آرام ، مضطرب و پریشان .
چشمش مثل مرغ سربریده مدام در روی میز از این بشقاب به آن بشقاب می دوید.
مهار کسی را به سویی کشیدن: کنایه از او را بدان سو میل دادن .
گر چه هنوز درست دستگیرش نشده بود که مقصود من چیست و ومهار شتر را به کدام جانب می خواهم بکشم .
نارو زدن : کنایه از فریب دادن وکلک زدن
چون تویی را که صندوقچه ی سرخود قرار داده بودم نارو زدی .
ناز شست: کنایه از آن به عنوان پاداش به کسی به ویژه به آن هنرنمایی کند می دهند .
خیانت کردی و نارو زدی دبگیر که نازشست باشد.
نثار کردن: کنایه از حواله کردن .
وباز کشیده ی دیگری نثارش کردم .
نشخوار کردن : کنایه از تکرار یا یادآوری امری از گذشته
کم کم وقتی درست آن را زوایار وخفایای خاطر و مخیله نشخوار کردم .
نمک ناشناس: کنایه از آن که خوبی های دیگران را نادیده می گیرد، حق نشناس
بی اختیار در خانه را باز کردم واین جوان نمک ناشناس را مانند...
نمکین: کنایه از دل نشین ، خوش آیند
پوزخند نمکینی زد و گفت خوب دستگیر شد.
نوک کسی را چیدن : کنایه از روی کسی را کم کردن و به سکوت یا عدم دخالت وادشتن او
در خوش زبانی وحرافی وبذله ولطیفه نوک جمع را چیده .
نو نوار شدن : کنایه از دارای لباس نو شدن ، لباس نو پوشیدن
نو نوار که شدی باید سر میز پهلوی خودم بنشینی .
واترقیده: کنایه از تنزل کردن ، پس روی کردن
دیدم ماشاء الله چشم بدور آقا واترقیده اند قدش درازتر و تک و پوزش کریه تر شده است.
هفت قرآن به میان: کنایه از دور ماندن از رویدادی ناخوش آیند.
گفت به من دخلی ندارد ماشاء الله هفت قرآن به میان پسرعموی خودت است.
همراه کردن : کنایه از مشارکت دادن کسی در انجام کاری ، شریک کردن
به هر شیوه ای هست مهمانان دیگر را هم با خودت همراه می کنی.
هوا دار: کنایه ا زحمایت گر وجانب دار کسی ،طرفدار
دسته جمعی خواستار بردن غاز و هوا دار تمامیت وعدم تجاوز به آن گردیدند.
سید علی کرامتی
دبیر زبان و ادبیات فارسی
http://chashmandaz.blogfa.com/post-70.aspx

آب از دستش نمیچكه
آب از سر چشمه گله
آب از آب تكان نمیخوره
آب از سرش گذشته
آب پاكی روی دستش ریخت
آب در كوزه و ما تشنه لبان میگردیم
آب را گل آلود میكنه كه ماهی بگیره
آب زیر پوستش افتاده
آب كه یه جا بمونه، میگنده .
آبكش و نگاه كن كه به كفگیر میگه تو سه سوراخ داری
آب كه از سر گذشت، چه یك ذرع چه صد ذرع ـ چه یك نی چه چه صد نی
آب كه سر بالا میره، قورباغه ابوعطا میخونه
آب نمی بینه و گرنه شناگر قابلیه
آبی از او گرم نمیشه
آتش كه گرفت، خشك و تر میسوزد
آخر شاه منشی، كاه كشی است
آدم با كسی كه علی گفت، عمر نمیگه
آدم بد حساب، دوبار میده
آدم تنبل، عقل چهل وزیر داره
آدم خوش معامله، شریك مال مردمه
آدم دست پاچه، كار را دوبار میكنه
آدم زنده، زندگی میخواد
آدم گدا، اینهمه ادا ؟
آدم گرسنه، خواب نان سنگك می بینه
آدم ناشی، سرنا را از سر گشادش میزنه
آرد خودمونو بیختیم، الك مونو آویختیم
آرزو بر جوانان عیب نیست
آستین نو پلو بخور
آسوده كسی كه خر نداره --- از كاه و جوش خبر نداره
آسه برو آسه بیا كه گربه شاخت نزنه
آشپز كه دوتا شد، آش یا شوره یا بی نمك
آش نخورده و دهن سوخته
آفتابه خرج لحیمه
آفتابه لگن هفت دست، شام و ناهار هیچی
آفتابه و لولهنگ هر دو یك كار میكنند، اما قیمتشان موقع گرو گذاشتن معلوم میشه
آمدم ثواب كنم، كباب شدم
آمد زیر ابروشو برداره، چشمش را كور كرد
آنانكه غنی ترند، محتاج ترند
آنچه دلم خواست نه آن شد --- آنچه خدا خواست همان شد .
آنرا كه حساب پاكه، از محاسبه چه باكه ؟
آنقدر بایست، تا علف زیر پات سبز بشه
آنقدر سمن هست، كه یاسمن توش گمه
آنقدر مار خورده تا افعی شده
آن ممه را لولو برد
آنوقت كه جیك جیك مستانت بود، یاد زمستانت نبود ؟
آواز دهل شنیده از دور خوشه
اجاره نشین خوش نشینه !
ارزان خری، انبان خری
از اسب افتاده ایم، اما از نسل نیفتاده ایم
از اونجا مونده، از اینجا رونده
از اون نترس كه های و هوی داره، از اون بترس كه سر به تو داره
از این امامزاده كسی معجز نمی بینه
از این دم بریده هر چی بگی بر میاد
از این ستون بآن ستون فرجه
از بی كفنی زنده ایم
از دست پس میزنه، با پا پیش میكشه
از تنگی چشم پیل معلومم شد --- آنانكه غنی ترند محتاج ترند
از تو حركت، از خدا بركت .
از حق تا نا حق چهار انگشت فاصله است
از خر افتاده، خرما پیدا كرده
از خرس موئی، غنیمته
از خر میپرسی چهارشنبه كیه ؟
از خودت گذشته، خدا عقلی به بچه هات بده
از درد لا علاجی به خر میگه خانمباجی
از دور دل و میبره، از جلو زهره رو
از سه چیز باید حذر كرد، دیوار شكسته، سگ درنده، زن سلیطه
از شما عباسی، از ما رقاصی
از كوزه همان برون تراود كه در اوست ! " گر دایره كوزه ز گوهر سازند "
از كیسه خلیفه می بخشه
از گدا چه یك نان بگیرند و چه بدهند
از گیر دزد در آمده، گیر رمال افتاد
از ماست كه بر ماست
از مال پس است و از جان عاصی
از مردی تا نامردی یك قدم است
از من بدر، به جوال كاه
از نخورده بگیر، بده به خورده
از نو كیسه قرض مكن، قرض كردی خرج نكن
از هر چه بدم اومد، سرم اومد
از هول هلیم افتاد توی دیگ
از یك گل بهار نمیشه
از این گوش میگیره، از آن گوش در میكنه
اسباب خونه به صاحبخونه میره
اسب پیشكشی رو، دندوناشو نمیشمرند
اسب تركمنی است، هم از توبره میخوره هم ازآخور
اسب دونده جو خود را زیاد میكنه
اسب را گم كرده، پی نعلش میگرده
اسب و خر را كه یكجا ببندند، اگر همبو نشند همخو میشند
استخری كه آب نداره، اینهمه قورباغه میخواد چكار ؟
اصل كار برو روست، كچلی زیر موست
اكبر ندهد، خدای اكبر بدهد
اگر بیل زنی، باغچه خودت را بیل بزن
اگر برای من آب نداره، برای تو كه نان داره
اگر بپوشی رختی، بنشینی به تختی، تازه می بینمت بچشم آن وختی
اگه باباشو ندیده بود، ادعای پادشاهی میكرد
اگه پشیمونی شاخ بود، فلانی شاخش بآسمان میرسید
اگه تو مرا عاق كنی، منهم ترا عوق میكنم
اگر جراحی، پیزی خود تو جا بنداز
اگه خدا بخواهد، از نر هم میدهد
اگه خاله ام ریش داشت، آقا دائیم بود
اگه خیر داشت، اسمشو می گذاشتند خیرالله
اگر دانی كه نان دادن ثواب است --- تو خود میخور كه بغدادت خرابست
اگه دعای بچه ها اثر داشت، یك معلم زنده نمی موند
اگه زاغی كنی، روقی كنی، میخورمت
اگه زری بپوشی، اگر اطلس بپوشی، همون كنگر فروشی
اگه علی ساربونه، میدونه شترو كجا بخوابونه
اگه كلاغ جراح بود، ماتحت خودشو بخیه میزد .
اگه لالائی بلدی، چرا خوابت نمیبره
اگه لر ببازار نره بازار میگنده
اگه مردی، سر این دسته هونگ ( هاون ) و بشكن
اگه بگه ماست سفیده، من میگم سیاهه
اگه مهمون یكی باشه، صاحبخونه براش گاو می كشه
اگه نخوردیم نون گندم، دیدیم دست مردم
اگه نی زنی چرا بابات از حصبه مرد
اگه هفت تا دختر كور داشته باشه، یكساعته شوهر میده
اگه همه گفتند نون و پنیر، تو سرت را بگذار زمین و بمیر
امان از خانه داری، یكی میخری دو تا نداری
امان ازدوغ لیلی ، ماستش كم بود آبش خیلی
انگور خوب، نصیب شغال میشه
اوسا علم ! این یكی رو بكش قلم
اولاد، بادام است اولاد اولاد، مغز بادام
اول بچش، بعد بگو بی نمكه
اول برادریتو ثابت كن، بعد ادعای ارث و میراث كن
اول بقالی و ماست ترش فروشی
اول پیاله و بد مستی
اول ، چاه را بكن، بعد منار را بدزد
ای آقای كمر باریك، كوچه روشن كن و خانه تاریك
این تو بمیری، از آن تو بمیری ها نیست
اینجا كاشون نیست كه كپه با فعله باشه
این حرفها برای فاطی تنبون نمیشه
این قافله تا به حشر لنگه
اینكه برای من آوردی، ببر برای خاله ات
اینو كه زائیدی بزرگ كن
این هفت صنار غیر از اون چارده شی است


بقیه را می توانید در لینک ذیل بجوئید :
http://www.caspian-forum.com/showthread.php?t=5680

تحیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــاتـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــي

http://kakaarabi.blogfa.com/

7راهنمایی میخوام Empty رد: راهنمایی میخوام الأربعاء 1 ديسمبر - 15:20

laila

avatar
داره خودمونی میشه
داره خودمونی میشه
سلام استاد بغیاری
مچکرم خیلی زیاد از حسن نظر و پیگیری مستمرتون و ارائه این همه کنایه و
متاسفم که متوجه منظورم نشدین.
من کنایه نمی خوام اصطلاح می خوام اون هم به عربی.و فقط دز یک موضوع . مثلا در وصف ارتیاح : سکن روعه- قر باله _ هدأت ضلوعه.
شکرا

8راهنمایی میخوام Empty رد: راهنمایی میخوام السبت 15 يناير - 18:23

اسدی

اسدی
گروه مدیریت انجمن
سلام
اگر معجم اللغة العربية المعاصرة رو دانلود کرده باشید اونجا در قسمت جستجو یک بخشی داره با عنوان التعبیرات السیاقیة که در آنجا هزاران مورد از اصطلاحات مورد نظرتون به ترتیب الفبا ذکر شده است.
البته بر اساس موضوع طبقه بندی نشده و همش هم اصطلاحات مورد نظر شما نیست. ولی حتما چیزهایی که شما میخواید هم توش هست.
ضمنا توضیح هر کدام هم ذکر شده.
اگر برنامه رو ندارید ازینجا دانلودش کنید:
http://learnguide.blogspot.com/2010/02/blog-post_14.html
مثلا میگه :
رویدک: تمهل، طب نفسا
شفی غلیله: نال ثأره من عدوه
و.......
تو کتاب القطوف الدواني في العبارت والمفردات و المعاني هم مطالبی هست که به دردتون می خوره:
http://learnguide.blogspot.com/2010/12/blog-post_18.html
موفق باشین

http://www.arabiforall.com

مشاهده موضوع بعدي مشاهده موضوع قبلي بازگشت به بالاي صفحه  پيام [صفحه 1 از 1]

صلاحيات هذا المنتدى:
شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد