بعدالسلام والتحیة
شکراً لکم علی الموضوع یالها من بحیرة مطرودة وأسفاً علی جزیرته الصغیرة المنسیة عثمان یوموروغی بالفارسیة تعني مشت عثمان = قبضة ید عثمان... ما سمعت اسم الجزیرة من قبل...
والیکم حوار حول هذه البحیرة و مدینة ارومیا
سنتعرف في الحوار علي مدينة وبحيرة ايرانيتين، وهما "مدينة اروميّة" و"بحيرة اروميّة"، وذلک من خلال حوار بين محمد وزميله سامان، وهو من أهالي اروميّة.
المفردات: درياچه = بحيرة
درياچه اروميه = بحيرة اروميّة
نزديک = قرب ، قريببرزگ = کبير
بزرگتر = اکبرتعطيلات = عطلة
ماهيگيري = صيد الاسماکمي روي = تذهب
ماهي = سمکماهي ندارد = ليس فيه أسماک
آب شور= ماء مالحچه جالب = ما أروعه!
آنجا = هناکپرنده = طير
پرنده ها = طيوروجود ندارد = لا يوجد
کنار = جنبهميشه = دائماً
زندگي مي کنند = يعيشونمي روند = يذهبون
مدتي = مدةمي مانند = يبقون
سر سبز= مکسو بالخضرةدرخت = شجرة
باغ = بستانميوه = فاکهة
پر از= مملوء من
*********
نستمع الآن الي الحوار: الجزء الاول.
محمد: تو اهل تهران هستي؟
محمد: أنت من أهالي طهران؟
سامان: نه. من أهل اروميه هستم.سامان: لا. أنا من أهالي اروميّة.
محمد: اروميه کجاست؟
محمد: أين اروميّة؟
سامان: در شمال غرب ايران. نزديک تبريز. درياچه اروميه خيلي معروف است.سامان: في شمال غربي ايران. قرب تبريز. بحيرة اروميّة معروفة جداً.
محمد: درياچه اروميه نزديک شهر اروميه است؟
محمد: بحيرة اروميّة قريبة من مدينة اروميّة؟
سامان: بله. درياچه اروميه بزرگترين درياچه ايران است.سامان: نعم. "بحيرة اروميّة" أكبر بحيرة ايرانية.
*********
نستمع الآن الي الجزء الثاني من الحوار.
محمد: لابد در تعطيلات براي ماهيگيري به آنجا مي روي!
محمد: بالطبع سيذهب الي هناک في العطلة لصيد الاسماک!
سامان: نه درياچه اروميه ماهي ندارد. چون آب آن خيلي شور است.سامان: لا. ليس في بحيرة اروميّة سمک.لان ماؤها مالح جداً.
محمد: چه جالب! يعني آنجا اصلاً ماهي وپرنده وجود ندارد؟
محمد: ما أروعه! يعني لا يوجد هناک اصلا سمک وطيور؟
سامان: نه. ماهي ندارد. ولي پرنده هاي زيادي کنار درياچه هستند.سامان: لا. ليس فيها سمک. لکن توجد طيور کثيرة جنب البحيرة.
محمد: آن پرنده ها هميشه کنار درياچه زندگي مي کنند؟
محمد: تلک الطيور تعيش دائماً جنب البحيرة؟
سامان: نه. وقتي از شمال به جنوب يا از جنوب به شمال مي روند، مدتي کنار درياچه مي مانند.سامان: لا عندما تذهب من الشمال الي الجنوب او من الجنوب الي الشمال، تبقي مدة جنب البحيرة.
محمد: اطراف درياچه سرسبز است؟
محمد: اطراف البحيرة مکسوة بالخضرة؟
سامان: بله. خيلي سرسبز است. پر از درخت وباغ هاي ميوه است.سامان: نعم. مکسوة بالخضرة کثيراً. ومملوءة بالاشجار وبساتين الفواکة.
*********
نعيد الحوار باللغة الفارسية.
محمد: تو اهل تهران هستي؟
سامان: نه. من أهل اروميه هستم.محمد: اروميّه کجاست؟
سامان: در شمال غرب ايران. نزديک تبريز. درياچه اروميه خيلي معروف است.محمد: درياچه اروميه نزديک شهر اروميه است؟
سامان: بله. درياچه اروميه بزرگترين درياچه ايران است.
*********
محمد: لابد در تعطيلات براي ماهيگيري به آنجا مي روي!
سامان: نه درياچه اروميه ماهي ندارد. چون آب آن خيلي شور است.محمد: چه جالب! يعني آنجا اصلاً ماهي وپرنده وجود ندارد؟
سامان: نه. ماهي ندارد. ولي پرنده هاي زيادي کنار درياچه هستند.محمد: آن پرنده ها هميشه کنار درياچه زندگي مي کنند؟
سامان: نه. وقتي از شمال به جنوب يا از جنوب به شمال مي روند، مدتي کنار درياچه مي مانند.محمد: اطراف درياچه سرسبز است؟
سامان: بله. خيلي سرسبز است. پر از درخت وباغ هاي ميوه است.