porseshgar نوشته است:سلام علیکم و رحمه الله بر برادر گرامی استاد خزایی
با تشکر فراوان
1- استاد تفاوت معنایی " سخریا " با ضمه سن و با کسره سین را توضیح فرمودید ولی نگفتید که آیا یاء آخر " سِخْرِيًّا " و " سُخْرِيًّا " در هر دو کلمه یاء نسبت است؟ و چرا سین در یکی ضمه دارد و در دیگری کسره؟
2- فرمودید "صليا" و "عتيا" هر دو از مصادر مجرده اند و بر وزن "فعول با ضمه فاء" هستند و نیز فرمودید ضمه صاد هم به مناسبت مجاورت با کسره قلب به کسره می شود پس چرا در آیه کریمه زیر " مُضِيًّا " که بر وزن "فعول به ضمه فاء" است ضمه میم به مناسبت مجاورت با کسره قلب به کسره نشده؟
وَلَوْ نَشَاءُ لَمَسَخْنَاهُمْ عَلَىٰ مَكَانَتِهِمْ فَمَا اسْتَطَاعُوا مُضِيًّا وَلَا يَرْجِعُونَ ﴿يس: ٦٧﴾
3- قُلْ هَلْ أُنَبِّئُكُم بِشَرٍّ مِّن ذَٰلِكَ مَثُوبَةً عِندَ اللَّهِ مَن لَّعَنَهُ اللَّهُ وَغَضِبَ عَلَيْهِ وَجَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَالْخَنَازِيرَ وَعَبَدَ الطَّاغُوتَ أُولَٰئِكَ شَرٌّ مَّكَانًا وَأَضَلُّ عَن سَوَاءِ السَّبِيلِ ﴿المائدة: ٦٠﴾
در عبارت " عَبَدَ الطَّاغُوتَ " آیا عبد فعل است و الطاغوت مفعول به آن است؟ و اگر عبد فعل است چرا مفرد آمده؟
4- قُلْ مَن كَانَ فِي الضَّلَالَةِ فَلْيَمْدُدْ لَهُ الرَّحْمَٰنُ مَدًّا... ﴿مريم: ٧٥﴾
لام در " فَلْيَمْدُدْ " آیا لام امر فعل غایب است یا لام ناصبه فعل؟ و معنای دقیق " فَلْيَمْدُدْ " چیست؟
5- وَإِلَىٰ مَدْيَنَ أَخَاهُمْ شُعَيْبًا... ﴿الأعراف: ٨٥﴾
وزن و ریشه " مَدْيَنَ " چیست؟
6- وَكَأَيِّن مِّن نَّبِيٍّ قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّيُّونَ كَثِيرٌ ...﴿آلعمران: ١٤٦﴾---...كُونُوا رَبَّانِيِّينَ بِمَا كُنتُمْ تُعَلِّمُونَ الْكِتَابَ وَبِمَا كُنتُمْ تَدْرُسُونَ ﴿آلعمران: ٧٩﴾
آیا " رِبِّيُّونَ " = ربه (وزن فعله) + یاء مشدد نسبت + ون (علامت جمع) ؟
آیا " رَبَّانِيِّينَ " = ربان(وزن فعلان) + یاء مشدد نسبت + ین (علامت جمع)؟
سلام علیکم :
1- بله ؛ یاء موجود در این دو مصدر یاء نسبت است و طبق گفته ی زمخشری این یاء دال بر مبالغه در معنای فعل است
همان طور که قبلا گفته شد معمولا سخري به ضم سین معنای تسخیر و به کسر سین معنای مسخره کردن و استهراء می دهد (فلذا می توان گفت که آنجایی که مقصود تسخیر است به ضم سین آمده و آنجایی که مقصود استهزاء است به کسر سین آمده است) اما به گفته برخی نیز میان "سخري" به ضم سین و کسر آن تفاوت چندانی در معنا نیست و هر یک می توانند معنای تسخیر یا استهزاء بدهد (در این صورت فرقی ندارد که به ضم یا کسر سین بیاید)
2- این قاعده ای است که برای سهولت تلفظ به کار می رود زیرا که ضمه ثقیل ترین حرکات است فلذا در جایی مانند مصادر گفته شده ضمه به علت آن که مجاور با کسره شده آن را هم کسره کرده اند در مورد مصدر مذکور ( مضي) چندین نظر وجود دارد :
1- به ضم میم : در این صورت بروزن فعول است
2- به کسر میم : در این صورت باز هم بروزن فعول است که میم به علت مجاورت با کسر مکسور شده (قول کسائی)
3- به فتح میم : در این صورت بر وزن فعیل است
فلذا در این مصدر میم جایز است که به علت مجاورت مکسور بشود ویا به همان صورت مضموم باقی بماند
مثال دیگر "عصي" است که جمع "عصا" می باشد که بر وزن فعول است و هم به ضم عین خوانده شده (عُصي) و هم به کسر آن (عِصي) که علت مکسور شدن آن مجاورت به کسره است .
3- در مورد "عبد الطاغوت" چند نظر وجود دارد :
برخی آن را (عُبُد الظاغوتِ) خوانده اند در این صورت ترکیب اضافی است و عُبُد جمع عبید است همان طور که رُغُف جمع رغیف (قرص نان) است
برخی هم (عبد) را فعل ماضی گرفته و طاغوت را مفعول گرفته اند در این صورت برای توجیه مفرد بودن آن می گویند قبل از این فعل موصولی در تقدیر است مثلا در اصل بوده است : و من عبد الطاغوت / و الذي عبد الطاغوت
4- بله فعل مجزوم به لام امر است این لام نمی تواند لام ناصبه باشد زیرا که در این صورت فک ادغام انجام نمی گرفت (ليَمُدَّ)
معنای آن در این آیه : باید مدد و یاری دهد و مهلت بدهد
و معنای آیه چنین است : هرکس در ضلالت و گمراهی باشد پس خداوند رحمان باید به او مهلت بدهد و او را یاری کند
5- "مدین" : نام قبیله ای می باشد و به نظر تعدادی این لفط غیر عربی است (اعجمی است)
و برخی نیز آن را عربی می دانند (بر وزن مفعَل) ( اقوالی نیز در باره زایده بودن یاء آن وجود دارد)
6- بله هر دو نظر صحیح است :
الرِّبيّ: انسان عارف به خداوند / مرد خدا
به ضم و کسر راء خوانده می شود برخی این لفظ را منسوب به رب می دانند و برخی دیگر منسوب به "ربة"
معمولا وقتی "ربي" به ضم راء باشد آن را منسوب به "رُبّ" می گیرند و وقتی "ربي" به کسر راء باشد آن را منسوب به " رِبّة" می گیرند
الربّاني: انسان عارف
برخی منسوب به "ربّان" ( هم وزن عطشان ) گرفته اند و برخی دیگر آن را منسوب به "رَبّ" می دانند و "ان" آن به جهت مبالغه در نسبت است
همان طور که "فوقاني" منسوب به فوق و "روحاني" منسوب به روح است